وبلاگ شخصی سینا جوادی



بنازم ماه را، نازش شناساند

که رویش، من به صد مازش شناساند

کنار آسِمان های نگاهت

ستاره، عشق در کارش شناساند

هزاران دسته گل تقدیم آن یار

که یاری را به تک یارش شناساند

به پیش ماه عاشق بی‌صدا است

همان کس کو به او نامش شناساند

خبر آمد که دریا عاشقش نیست

همان کس عشق در کامش شناساند

خیالی بگذرد عمرم برایت

مرا چشمت تمنّایش شناساند

که کهنه کی شود آن چشم هردم

که دل بردن به مژگانش شناساند

گرفتارش شدم با یک نگاهش

که بت من را به صد دامش شناساند

میان سادگی‌هایت فتادم

ولی زلفت مرا مه‌وش شناساند

ندیدم داغ‌تر از روی تو، دوست!

که ابرویت مرا آتش شناساند

بگو بلبل چرا خاموش شد پس؟!

که کامت را به آوایش شناساند


 

شهرِ خاموشِ در نگاهم،

گاه که بوی تلخ حرفهای تندت را به چشم میچشم

و سفرهای بی‌برگشتِ اعجاب انگیزِ عشق،

از میان بلورهایت؛

و جهدی برای رسیدن به جعدی

که قلب را،

در پیچِ خود پیچیده است!

و چشمانت را رحمی آموز،

خاصه آن،

اقیانوسِ آسمان است!

و من عشق را عاریتی گیرمت،

که هرگز پس نخواهم داد!

در سکوتت،

فریادِ حسِ هوسِ حرصِ عشق را،

می‌جویم

که خریدارش نیستی

و خرابان خراش دیده‌یِ دیده‌ات را نمیخری.

 

شاعر: سینا جوادی

عکس از Mehmet Kürşat Değer


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Heather پیکاسو طرح پایگاه اینترنتی گروه عربی شهرستان هندیجان فروش اینترنتی ماهی و میگو جنوب توليد کننده لوله فلکسيبل Eric صدای ماندگار محمد شعبان نیا تجهیزات دندانپزشکی وبلاگ علی ریحانی